ریحانه جووووونریحانه جووووون، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره
رانیا جووونرانیا جووون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره
محمدحسین جوووونمحمدحسین جوووون، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ریحانه تمام زندگی من

من و روزمرگی های 3 تا گلهای زندگیم

فرهنگ لغت ریحانه

فرهنگ لغت ریحانه : شَشَ : کفش بُزُب: بزرگ قبل : قلب دایی هَباب: دایی وهاب لاپ کشت : لاک پشت مهدکونک: مهدکودک خدایا شُرکِت: خدایا شکرت تخم مُغُر: تخم مرغ گِرگِه کردم : گریه کردم شورت اَذَت می کنه : شورت اذیت می کنه مداب : مداد ببینم لباسم تنگم میشه : ببینم لباسم اندازه ام میشه آفتات : آفتاب سیزبَمَنی : سیب زمینی بشکوب : گوشتکوب نُرقه ای : نقره ای بَرَقه : ورقه (ترکیب برگه + ورق) بادبُنَک : بادکنک   ...
11 بهمن 1391

بدون عنوان

عزیزم دیروز جمعه روز تولدت بود ، با اینکه روز تعطیل بود و این خیلی فرصت خوبی بود اما متأسفانه ما نتونستیم برات تولد بگیریم . در واقع یه جورایی مشکل مالی این اجازه رو به ما نداد . دخترم امیدوارم که ما رو ببخشی و ان شاء اله بتونم سر فرصت برات تولد بگیرم . در نظر دارم همزمان با تولد بابایی که سوم خرداد هست ، برات تولد بگیرم . به امید خدا . دیروز برعکس همه جمعه ها بابا هم سرکار رفته بود و من و تو خونه مونده بودیم  و من اخلاقم سگی سگی بود و همش با تو درگیر می شدم ولی وقتی بادم می افتاد که روز تولدت ، به خودم می گفتم ما که برای این بچه تولد نگرفتیم حداقل باهاش خوب رفتار کنم . بعداز ظهر خاله اینا با پریا و پرنیا اومدند خونمون برای ...
11 بهمن 1391

بدون عنوان

دیروز غروب زدیم بیرون که بریم برای عروسی پسرعمه یاسر خرید کنیم . به چند تا از مغازه های پاساژ امامی سر زدیم ولی هیچکدومشون لباسای پاییزیشون و نیاورده بودند . ازیه مغازه ای تو کوچه اول بازار سئوال کردم گفت : بله دیروز برامون رسیده . تو از چند وقت پیش گیر داده بودی که دامن برام بخرید . یک بلوز قرمز و دامن مشکی پسند کردم و تو پرو کردی خیلی بهت می اومد ( البته انتخاب بلوز با خودت بود ) .                                            &...
11 بهمن 1391
1